سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موقع رفتن، تنها بلیتی که گیرم آمد یه قطار درجه دوی 3 هزار تومانی بود. و موقع برگشتن هم تنها بلیتی که وجود داشت، یک قطار درجه یک 18 هزار تومانی. تا به حال نه به آن ارزانی سوار شده بودم و نه به این گرانی.تا حالا فکر می کردم تنها تفاوتی که بین قطارهای گران قیمت و قطارهای ارزان قیمت وجود دارد این است که بعضی امکانات در قطارهای گران قیمت وجود دارد که در ارزان ها وجود ندارد. چیزهایی مثل شام یا تلوزیون و از این دست چیزها. ولی بعد از این سفر فهمیدم خیلی چیزهای دیگر هم فرق می کند که در نگاه اول به پول ربطی ندارد ولی متاسفانه دارد.

رفتنا، در بین راه یک بار قطار به شدت توقف کرد. گویا برایش مشکلی پیش آمده بود. یکی از کسانی که در کوپه ی ما نشسته بود به شوخی سرش را بیرون برد و خطاب به مهماندار گفت: « آقا تایرش پنچر شده؟». مهماندار که اعصابش حسابی خراب بود با لحن وقیحانه ای به همکوپه ای ما تشر زد: «خفه شو که اعصاب ندارم ها!»

من خیلی جا خوردم. تا حالا چنین رفتاری از میهماندارهای قطار ندیده بودم. البته در قطارهای درجه ی یک از این خبرها نبود. حسابی حالم گرفته شد. چون این بنده ی خدا فقط می خواست شوخی کرده باشد.

گذشت تا موقع برگشتن. اواخر مسیر بود. قطار، ساعت 8 به ایستگاه تهران می رسید. ساعت 6 بود که مهماندار شروع کرد به بیدار کردن مسافرها تا کم کم پتوها و ملحفه ها را جمع کند و صبحانه را توزیع کند و قبل از این که قطار به تهران برسد کارش را تمام کرده باشد.

وقتی در کوپه ی بغلی را زد مردی عصبانی از کوپه خارج شد و شروع کرد به فریاد زدن سر مهماندار که چرا ما را این قدر زود از خواب بیدار کردی. مرد خیلی ناراحت بود و به شدت با مهماندار دعوا می کرد.

میهماندار که به نظرم یک جوان روستایی هم بود روحیه اش را به کلی از دست داده بود و کم کم داشت اشک در چشمانش جمع می شد. با شدت عصبانیتی که مسافر داشت، میهماندار می ترسید که به خاطر نارضایتی مسافرین، اخراجش کنند. صدایش به وضوح می لرزید و سرش را پایین انداخته بود.

خلاصه این که برخورد میهماندار قطار اول با میهماندار قطار دوم زمین تا آسمان فرق می کرد. اولی به خود اجازه می داد که به راحتی به مسافر توهین کند چون می دانست که مسافر فقیر این قطار اصلا به فکر این نیست که شکایتی بکند یا این که برایش دردسری درست کند فقط چون فقیر است. ولی میهماندار دومی آن قدر از مسافر می ترسید که به معذرت خواهی افتاده بود.

من فکر می کنم میهماندار اول هیچ دلیل موجهی برای بداخلاقی اش نداشت و میهماندار دوم هیچ دلیل موجهی برای ترسیدن. تنها تفاوتی که بود فقر و غنای مسافر بود. یا شاید بهتر بگوییم فقیر و غنی به نظر آمدن مسافر صرفا به خاطر قیمت بلیتی که خریداری کرده بود و الا اگر قرار بود قیمت بلیت ملاک فقر و غنا باشد من چهارشنبه آدم فقیری بودم و جمعه یک آدم پولدار!

حالا بعد از همه ی این حرفها :‏ پول بهتر است یا ثروت؟!!! 


نوشته شده در  شنبه 85/6/4ساعت  8:17 عصر  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]